این یادداشت و ترجمه های مرتبط با آن را در تاریخ سوم اسفند 93 برای هفته نامه تجارت فردا نوشتم .
هیجان مبارزه و انقلاب آنها، جهان را فراگرفته بود و در هر جنگ چریکی در اقصی نقاط عالم رد پایی از مشی و منش آنها وجود داشت. حجم وسیع تبلیغات و حمایت بیدریغ روشنفکران و آتش اشتیاق جوانان به آنها، قطب سرمایهداری را دچار استیصال کرده بود. ژان پل سارتر و همسرش سیمون دوبوار برای ملاقاتشان به کوبا رفتند. تصاویرشان بر دیوارها و لباسهای زیادی نقش بست. تقلید از سیر و سلوک این نمادهای مبارزه با تاریکی و شر تا بدان جا پیش رفت که در جهان سوم سیگارهایشان هم تقلید میشد و حال پس از گذشت نیم قرن از حکومت آنها، گرد و غبار هیجانها خوابیده و یونیفورمها آویخته و چریکهای سابق با اعداد و آمار اقتصادی درگیر شدهاند.
فیدل کاسترو در 13 آگوست 1926 در جنوب شرقی کوبا به دنیا آمد. او فرزند یک مزرعهدار بزرگ و موفق نیشکر بود. کاسترو در دانشگاه هاوانا در رشته حقوق تحصیل کرد. او قصد داشت در انتخابات سال 1952 شرکت کند اما در همان سال دولت توسط ژنرال باتیستا سرنگون شد و انتخابات به حالت تعلیق درآمد. کاسترو دموکراسی را نفی میکرد و خود را هوادار انقلاب مسلحانه معرفی کرد. در سال 1953 فیدل کاسترو به همراه برادرش رائول کاسترو قیامی نافرجام علیه باتیستا رهبری کردند که در پی آن به 15 سال زندان محکوم شد. او به دنبال عفو عمومی از زندان آزاد شد و به مکزیک گریخت؛ جایی که در آن به مارکسیست آرژانتینی یعنی ارنستو چهگوارا ملحق شد.
زمینهها و دلایل انقلاب
اگر چه در سال 1940 مردم کوبا شاهد تصویب یک قانون اساسی دموکراتیک و
پیشرفته بودند که خود محصول چانهزنی گروهها و طبقات مختلف اجتماعی بود،
اما در اواخر دهه 40 خشونت، یاغیگری و نیز فساد گسترده اداری و هرج و
مرجهای سازمانی کوبا را فراگرفته بود و دولت نیز از توان چندانی برای رفع
این مشکلات برخوردار نبود. در این دوران وضعیت به گونهای درآمده بود که
دانشگاهها به مراکزی برای باندهای تبهکار تبدیل شده بود و کارکرد این نهاد
آموزشی تقریباً مختل شده بود. در این دوران که مصادف با حکمرانی دولت
گرائو بود، اقتصاد تکمحصولی کوبا نیز در شرایط مناسبی قرار نداشت و شور و
اشتیاق دولت به اصلاحطلبی نیز به شدت رنگ باخته بود.
در چنین شرایطی بود که کودتای موفق و بدون خونریزی باتیستا در ماه مارس
1952 به نظام مبتنی بر قانون اساسی پایان داد و به شکلی مستبدانه نظم را در
کشور برقرار کرد. توسعه سیاسی کوبا در نتیجه این کودتا متوقف و معلوم شد
نظام سیاسی این کشور در مقابل زور و اجبار آسیبپذیر است. باتیستا و
هواداران او اعلام کردند که نگرانی در مورد امنیت جانی و مالی شهروندان
باعث دست زدن آنها به کودتا شده است و در نتیجه با مخالفت چندانی روبهرو
نشدند. چهرههای ملی مطرح، سازمانهای تجاری، رهبران اتحادیههای کارگری،
برخی مسوولان کلیساها و رهبران حزب سوسیالیست مردمی کودتا را تایید کردند.
انجمن نظامیان سابق و انجمن بانکداران از رژیم جدید حمایت کردند و
کنفدراسیون کارگران کوبایی اعلام کرد با دولت جدید همکاری میکند. به جز
اعتراضات پراکنده و گاه و بیگاه دانشجویان و انتقادات رهبران غیرروحانی
کلیسای کاتولیک و مقاومتهای مدنی پراکنده، کودتای باتیستا نه اعتراضات
گسترده مردمی را برانگیخت و نه مخالفتهای حقوقی و نهادی را پدید آورد.1
اما گرایش دولت باتیستا به ایجاد دیکتاتوری و فرار از انجام تعهداتش در
زمینه برگزاری انتخابات باعث شد همان تعداد مخالفان اندک او به سرعت
مشروعیت عمومی کسب کنند و پایگاه اجتماعی قابل توجهی برای مبارزه با او به
دست آورند. باتیستا پس از ایجاد آرامش و امنیت، درخواستها برای انجام
انتخابات و گذار به دولت دموکراتیک و قانونی را رد کرد و به این وسیله بار
دیگر زمینه برای شورشهای مدنی و مسلحانه فراهم شد.
در این میان فیدل کاسترو که بعد از عفو عمومی از زندان آزاد شده و به مکزیک
رفته بود، در سال 1956 به همراه ارنستو چهگوارا با گروه کوچکی از شورشیان
وارد خاک کوبا شدند که این حرکت آنها با عنوان «قیام 26 جولای» شناخته
میشود و سپس درگیریهای چریکی با دولت باتیستا را آغاز کردند. در دسامبر
1958 کاسترو حمله تمامعیاری بر ضد قوای دولتی انجام داد که منجر به فرار
باتیستا از کشور شد و در فوریه 1959به عنوان نخستوزیر کوبا سوگند یاد کرد و
برنامه مقدماتی خود را برای اداره کشور که بر اساس اصول مارکسیستی-
لنینیستی و منطبق با نیازهای بومی بود، معرفی کرد. در سال 1976 مجمع ملی
کوبا فیدل کاسترو را به ریاستجمهوری این کشور برگزید. انقلاب کوبا بازتاب
وسیع داخلی و بینالمللی داشت و به ویژه به روابط کوبا با آمریکا شکل جدیدی
بخشید. بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، کاسترو و دولتمردان جدید دست به
ملی کردن صنایع کشور و تثبیت موقعیت سیاسی خود زدند؛ تغییراتی که چهره
جدیدی از اقتصاد و سیاست را در این کشور ترسیم کرد. به دنبال این حوادث
هزاران نفر از مردم کوبا و عمدتاً سرمایهداران و صاحبان صنایع خاک کشور را
ترک کردند و اغلب به ایالات متحده مهاجرت کردند .
نگاهی به دیدگاههای رهبر انقلاب کوبا
فیدل کاسترو را نمیتوان رهبر فکری یک انقلاب مارکسیستی یا حتی یک چهره
تاثیرگذار در اندیشههای چپ به حساب آورد. او برخلاف افرادی چون لنین که
قابلیتهای نظری و عملی را توامان داشتند، چندان در فضای اندیشه و
ایدئولوژی غوطهور نبود و به موفقیت نبردهای پارتیزاتی بیش از مباحثات نظری
علاقهمند بود. شواهد بسیاری در دست است که فیدل کاسترو قبل از انقلاب حتی
از سوی احزاب و گروههای کمونیستی چندان جدی گرفته نمیشده است و خود نیز
تلاشی برای معرفی خود به عنوان یک مارکسیست دوآتشه نشان نداده است. در هر
صورت باورهای سیاسی کاسترو و نیت واقعی او قبل از رسیدن به قدرت کانون
بحثها و جدالهای فراوان بوده است. برخی استدلال میکردند که تعهد او به
نبرد مسلحانه و شورش، نشانگر وجود این حقایق مسلم بود که هیچ توافق و
مصالحهای میان خود و باتیستا را امکانپذیر نمیدانست و شورش او را
میتوان با اصول تئوریهای غربی توجیه کرد. برخی دیگر بر این عقیده بودند
که کاسترو عقاید مارکسیستی را در زمان تحصیل در دانشگاه ترویج میکرده است
اما کمونیستها را از جنبش خود دور نگه میداشته تا بتواند به این وسیله
طبقه متوسط را به خود جذب کند. برخی همکلاسیهای نزدیک او نظیر کارلوس
فرانکویی میگویند که شباهت بسیار زیاد خلق و خوی او به متنفذین محلی سنتی و
قدیمی در آمریکای لاتین و به خصوص خودخواهی او در کسب قدرت، سوالهای
بیپاسخ زیادی را در میان هواداران او درباره مسیری که حکومت به رهبری
کاسترو در پیش میگیرد، به وجود آورده بود. ولی آنان دریافته بودند که
مبارزه با کاسترو کار آسانی نیست؛ و سرانجام اشخاص میانهرویی چون «ماریو
لرنا» با جنبش کاسترو همکاری کردند زیرا قلباً معتقد به ماهیت دموکراتیک آن
بودند و نمیتوانستند کاسترو را به عنوان یک کمونیست یا یک دیکتاتور در
آینده تصور کنند. البته در آن دوره فیدل کاسترو مطالب ضد و نقیض فراوانی
درباره خود گفته بود. او تنها در سال 1961 در یک جا خود را تا زمان مرگ یک
«مارکسیست-لنینیست» معرفی کرده بود. اما در جای دیگر او خود را کمونیستی
آرمانگرا و در بند حقایق غیرقابل انکار تفکرات مارکسیستی توصیف کرده بود.
باز در همان سال او خود را یک «انسانگرا» که معتقد به «نان و آزادی» است و
یک انقلابی ضد امپریالیست خواند. کاسترو در سال 1985 در گفت وگویی با فری
بتو خبرنگار برزیلی چنین گفت: «قبل از آنکه من یک کمونیست آرمانگرا و یک
مارکسیست شوم، پیرو مارتی بودم و جنگها و مبارزات قهرمانانه مردمم را
ستایش میکردم.»کاسترو در همان مصاحبه گفت: من به یک استراتژی انقلابی
اعتقاد دارم که به یک انقلاب اجتماعی عمیق منجر میشود، ولی این استراتژی
دارای مراحلی است و توده مردم نیاز دارند تا این مراحل را طی کنند زیرا
آگاهی آنان یک شبه شکل نمیگیرد و بالاخره کاسترو اظهار داشت که وی قبلاً
کمونیستها را « افرادی منزوی اما متحدان بالقوه» خود دیده است و اینکه او
روابط خوبی با رهبران کمونیستها در دوران دانشجویی خود داشته است.2 با این
حال در زمانهای دیگر کاسترو از دموکراسی مبتنی بر نمایندگان مردم،
انتخابات آزاد و حقوق سیاسی و اقتصادی تمجید و در مورد آنها با احترام
اظهار نظر میکرد. او دیدگاههای به شدت تند خود را هدفمندانه کمرنگتر از
میزان معمول مطرح میساخت تا خود را به عنوان یک میانهرو به مردم کوبا
نشان دهد و آمریکا را نترساند. اما او بعداً خود را در قامت رهبر بلامنازع
یک انقلاب بنیادی که کوبا را آزاد کرد و نیز قهرمان مبارزه علیه آمریکا
مشاهده کرد. بنابراین واضح است که قبل از آنکه فیدل کاسترو به قدرت برسد،
نه عضو حزب کمونیست بوده است و نه مارکسیست علاقهمند به ترویج اندیشههای
آن. در عوض او به انقلاب بنیادینی متعهد بود که حاصل نهایی آن را نمیشد
پیشبینی کرد ولی تلاش برای این انقلاب او را در مرکز قدرت قرار داده بود.
علاوه بر این یکی از بالاترین همدستان او، ارنستو چهگوارا و نیز برادر
کوچکترش رائول کاسترو، مارکسیستهایی معتقد بودند و در واقع جنبش 27 جولای
در بین میانهروهایی که کمونیسم و استبدادطلبی آمریکای لاتین را رد
میکردند و انقلابیون بنیادی همانند چهگوارا که معتقد بودند راه حل مشکلات
جهان پشت پرده آهنین قرار دارد، تقسیم شده بود؛ و سرانجام اینکه یکی از
مدارک مهم و کلیدی در مورد این جنبش یعنی «نوسترا رازون» یا همان «هدف ما»
اهداف انقلاب کوبا را ایجاد یک کشور آزاد و مستقل، یک جمهوری دموکراتیک و
یک اقتصاد مستقل و یک فرهنگ ملی متمایز عنوان کرده بود. «ماریو لرنا» از
دوستان و نزدیکان فیدل کاسترو و نویسنده سند معروف «نوسترا رازون» که به
درخواست کاسترو تهیه شده بود، بعد از انقلاب به منتقد او بدل شد و به خاطر
مخالفت با این رویه و در انتقاد از چرخش کاسترو به سمت مارکسیسم در سال
1960 از کوبا گریخت و نقشی اساسی در میان نیروهای مخالف کوبا بازی کرد.
ماجرای این دوست و همکار قدیمی کاسترو که روزگاری نماد مبارزه با سانسور
دولتی باتیستا بود، نشان میدهد که کاسترو از ابتدا یک مارکسیست دوآتشه
نبوده و احتمالاً مسائل و مقتضیات قیام و شرایط داخلی و منطقهای او را به
این مسیر هدایت کرده است. هر چند دیدگاه دیگر مبنی بر پنهان کردن افکار
مارکسیستی به جهت همراه شدن طبقه متوسط با او را نیز نباید از یاد برد. از
سوی دیگر حزب کمونیست نه عامل پیروزی طرفداران کاسترو شده بود و نه شرایطی
برای ایجاد ائتلاف انقلابی به منظور مخالفت با سرمایهداری خصوصی و طبقه
متوسط جامعه به وجود آورده بود. کمونیستهای برجستهای همچون «بلاس روکا»
و«آنیبال اسکالانته»، فیدل کاسترو را یک مبتدی ایدئولوژیک میدانستند که از
واقعیت مارکسیسم چیزی ندانسته و تمایل نداشته قدرت خود و جنبش خود را تابع
چارچوبهای اصیل مارکسیسم- لنینیسم کند. این حزب از طرفداران کاسترو در
دهه 1950 انتقاد کرده و آنان را «ماجراجوهای بورژوازی» خطاب میکرد.
بحرانها و تعاملات بینالمللی
افزایش خصومت کوبا با ایالات متحده و تحمیل تحریمهای اقتصادی به کوبا از
سوی آمریکا با حادثه خلیج خوکها ارتباط مستقیمی داشت. در آن حادثه سازمان
سیا از کوباییهای پناهنده به آمریکا حمایت کرد تا عملیاتی چریکی بر ضد
دولت انجام دهند، که این عملیات البته با شکست مواجه شد. به دنبال آن فیدل
کاسترو به شکل مخفیانه به اتحاد جماهیر شوروی اجازه داد تا سایتهای
موشکهای هستهای خود را در خاک کوبا ایجاد کند که منجر به بروز بحران
موشکی کوبا در سال 1962 شد و این درست در زمانی بود که اتحاد شوروی و
آمریکا به شدت آماده رویارویی نظامی با یکدیگر شده بودند. این بحران
سرانجام با تعهد آمریکا مبنی بر عدم حمله به کوبا و برچیدن موشک از جانب
شوروی رفع شد. انقلاب کوبا همچنین این کشور را به دخالت در منازعات داخلی
مختلفی در دیگر کشورها کشاند که از این میان میتوان جنگ داخلی آنگولا و
انقلاب نیکاراگوئه را نام برد. همچنین در دوران حکومت سالوادور آلنده در
شیلی، کاسترو حمایتهای مادی و معنوی عمدهای از دولت کمونیستی او به عمل
آورد. او در دیداری نامتعارف و چهارهفتهای به شیلی، به شهرهای مختلف این
کشور سفر کرد و از شهرت خود برای تثبیت جایگاه آلنده استفاده کرد. او
همچنین چریکهای زیادی را برای حمایت از دولت شیلی به این کشور فرستاده بود
که به اصطلاح با ضد انقلاب شیلی بجنگند. فیدل کاسترو چند روز بعد از
کودتای شیلی در سخنرانیای خطاب به حدود یک میلیون کوبایی گفت که آلنده در
کاخ لاموندا در حالی که خودش را در پرچم شیلی پیچیده بود و به سوی سربازان
خائن کودتا شلیک میکرد، کشته شده است. در حالی که بعداً مشخص شد
رئیسجمهور کمونیست شیلی در آخرین لحظات به وسیله کلاشینکف اهدایی کاسترو
خودکشی کرده است. بهرغم مدل دیکتاتورمآبانه حکومتی و سرکوب شدید ناراضیان
داخلی، کاسترو همچنان شخصیتی محبوب در کوبا باقی ماند. بسیاری از کوباییها
از آموزش رایگان و برنامهها و خدمات بهداشتی که او ارائه داد بهرهمند
شدند. کوبا در طول دوران زمامداری شوروی بر بلوک شرق، حمایتهای فراوان
اقتصادی از این کشور دریافت میکرد. بین سالهای دهههای 70 و 80 فیدل
کاسترو بهرغم وابستگی آشکارش به شوروی، به عنوان یکی از رهبران جنبش عدم
تعهد مطرح شده بود.
هرچند قطع کمکهای شوروی در سال 1991 نیز به تداوم بحرانهای اقتصادی در
کوبا منجر شد، با وجود این به برخی سرمایهگذاران خارجی اجازه سرمایهگذاری
در کوبا مخصوصاً در بخش توریسم داده میشد. فیدل کاسترو در سال 2008 و به
دنبال ابتلا به یک بیماری سخت، دست از رهبری کوبا کشید و این مقام را به
برادر جوانتر خود رائول کاسترو واگذار کرد.
پینوشتها:
1- هوارد جی و هاروی کلاین، الگوی سیاست و توسعه در آمریکای لاتین، ترجمه
پرویز امامزاده فرد، 1388، دفتر مطالعات سیاسی و بینالملل، ص 659
2- همان، ص667
————————————————————————————————————————————————————
اعتراف فیدل و برادرش
این جمله یک اظهار نظر اتفاقی در خلال یک
ناهار بود، ناهاری که در آن سالاد، ماهی و شراب قرمز سرو شده بود. اما
مورخان در آینده احتمالاً هر کلمه از آن را به دقت مورد تجزیه و تحلیل و
سنجش قرار خواهند داد:
«مدل کوبا دیگر بیش از این برای ما کار نمیکند».اعتراف چند کلمهای فیدل
کاسترو در میان گفتوگویی با یک روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی آمریکایی که
از کوبا بازدید میکرد، بیان شد و پایه نیمقرن یقین انقلابی و اطمینان در
باب سوسیالیسم کوبا را فروریخت. اواخر یک ناهار طولانیمدت و آرام در
هاوانا، «جفری گلدبرگ» خبرنگار مجله آتلانتیک از کاسترو میپرسد که آیا
سیستم اقتصادی حاکم بر کوبا هنوز هم ارزش صادر شدن به نقاط دیگر دنیا را
دارد؟ پاسخ دادهشده توسط کاسترو او را میخکوب و متحیر کرد. او در وبلاگش
نوشت هرگز فکر نمیکرده رهبر انقلاب کوبا این جمله را بیان کند. البته این
اظهار نظر فیدل را نباید به عنوان نفی یا محکومیت سوسیالیسم از جانب فیدل
کاسترو در نظر گرفت. کاملاً واضح است که منظور وی این نیست. اما این یک
اقرار و اعتراف است که سیستم حاکم بر کوبا ناگزیر از تغییر است. این هم یک
نشانه ضمنی بود که وی اختیارات را به رائولی واگذار کرد که او نیز گاهی
اوقات این شرایط و موقعیت را گوشزد میکند. حال ما میتوانیم منتظر تغییرات
بیشتری در کوبا باشیم و دگرگونیهای سریعتری را به عنوان نتیجه این نگرش
مشاهده کنیم. رائول کاسترو نیز که دو سال پیش بر جای برادرش نشست، سخنانی
شبیه این را در محافل خصوصی و عمومی بر زبان میآورد. به خاطر زیربنای رو
به زوال اقتصادی، کمبود غذا به وجود آمده و میانگین حقوق ماهانه افراد تنها
25 دلار است و این مساله آشکار ساخته است که سیستمی که تقریباً به شکل
کامل در دست دولت باشد، قادر به ادامه حیات نیست. رائول گفته است که کوبا
نمیتواند برای دهههای متمادی فشارهای آمریکا را عامل بیماریهای اقتصادی
خود معرفی کند و کوبا به اصلاحات جدی نیاز دارد. اظهار نظر درباره
سیاستهای اقتصادی کوبا تنها دیدگاه شگفتانگیزی نیست که اخیراً از سوی
رهبر سابق این کشور بیان شده است، دیگر موارد از این دست را هم ببینید :
او در مقابل بیعدالتی بزرگی که در شکنجه و آزار و اذیت همجنسگرایان کوبایی در دهه 70 اتفاق افتاده است، احساس مسوولیت میکند.
او برای قرنها رنج و مصیبت یهودیان تاسف میخورد و از موجودیت اسرائیل دفاع میکند و محمود احمدینژاد را به یهودستیزی متهم میکند.
او پشیمانی خود را از تحریک شوروی به رویارویی با آمریکا در بحران موشکی 1962 اعلام میکند.
منبع: گاردین
—————————————————————————————————————————————————————–
بهداشت، درمان و آموزش در کوبا
مشکلات سیستم بهداشت و درمان کوبا
سقوط بلوک شرق و افزایش فشارهای آمریکا بر کوبا در اوایل
دهه 90، فشار زیادی بر کوبا و اقتصاد آن وارد کرد. سیستم بهداشت این کشور
به خاطر 70 درصد کاهش بودجه و کمبود امکانات پزشکی تا مرز فروپاشی پیش رفت.
اما سلامت جمعیت مردم کوبا همچنان محکم و پابرجا باقی ماند. دلیل این
مساله این واقعیت است که بهداشت و درمان از اولویتهای مهم برای دولت
کوباست. امروزه کمبود امکانات پزشکی همچنان یک نارسایی و مشکل در سیستم
درمانی این کشور است. علیالخصوص بخشها و حوزههای ویژه پزشکی که در دهه
90 دچار ضربه شدند آن هم زمانی که ابزارآلات و دارو کمیاب شد و به سختی
تهیه میشد. با وجودی که خدمات پیشرفته پزشکی همچنان در دسترس است، اما
آنها نتوانستند وضعیت وخیم مربوط به امکانات پزشکی در کوبا را بهبود بخشند و
اصلاح کنند. در سال 2004 دولت کوبا برنامهای ملی برای بازسازی 444
درمانگاه و بیمارستان به مرحله اجرا گذاشت. آنها حتی 52 بیمارستان و مرکز
درمانی را بازسازی کرده و تغییر دادند تا به مراکز نمونه در این زمینه
تبدیل شوند. اولین مورد از این مراکز در سال 2006 تکمیل شد. هرچند هنوز راه
درازی در پیش است تا کوبا به شهرت واقعی خود به عنوان یکی از کشورهای
دارنده بهترین سیستم بهداشت و درمان برسد.
آموزش و پرورش در کوبا
بعد از انقلاب کوبا در دهه 50، سیستم آموزشی این کشور به
شکلی اساسی متحول شد. درست همانند سیستم بهداشت و درمان در کوبا، آموزش به
صورت عمومی وجود دارد و برای همه شهروندان این کشور رایگان است و نیز نرخ
باسوادی در حدود 8/99 درصد است. قبل از تغییرات عمدهای که انقلاب کوبا به
وجود آورد، جمعیت روستایی کوبا چندان به امکانات آموزشی دسترسی نداشتند.
امروزه شبکه گستردهای از مدارس، آموزش را در چهار گوشه این جزیره به مردم
ارائه میدهند. به یاد داشته باشید که امکانات آموزشی و سازوکارهای مرتبط
با آن همه در اختیار و کنترل دولت است و آموزش و پرورش خصوصی و مدارس
بینالمللی در این کشور به شدت نایاب است. تنها دو مدرسه بینالمللی در
کوبا وجود دارد که در شهر هاوانا قرار دارند. اگر نتوانید فرزندان خود را
به یکی از این دو مدرسه بفرستید، باید در فکر آموختن دروس اسپانیایی به
فرزندانتان در مدارس محلی این کشور باشید.
منبع: اینترنیشن ورو واید
—————————————————————————————————————————————————————-
پس از کاسترو
جولیا سویج
|
در یک نگاه اجمالی و مختصر، میتوان مشاهده کرد بنیانهای سیستم سیاسی و اقتصادی کوبا به اندازه اتومبیلهای آمریکایی که بیش از نیم قرن است در خیابانهای این کشور پرسه میزنند، دوام آورده است. حزب کمونیست همچنان هم قدرت را در دست دارد. دولت بر اقتصاد کشور مسلط است و دیوارهای شهر تصویر انقلابی معروف ارنستو چهگوارا را نشان میدهند. اگر چه پیشگوییهایی که خبر از دگرگونی سریع کوبا پس از کشورهایی چون چین و ویتنام میداد، پوچ و بیهوده از آب درآمدند. با این وجود کوبا چهرهای بسیار متفاوت نسبت به 10 یا 20 سال پیش به خود گرفته است و اخیراً در سال 2006 و زمانی که فیدل کاسترو به خاطر بیماری سختی که داشت از رهبری بلندمدت خود بر کشور کناره گرفت، شاهد تغییر بیشتری در وضعیت این کشور بودیم. فارغ از هر تحلیلی میتوان گفت کوبا وارد عصر جدیدی شده اما ویژگیهای این تغییرات را نمیتوان با تحولات در دیگر نقاط جهان مقایسه کرد یا در طبقهبندیهای مشابهی قرار داد. چند سال پیش فیدل کاسترو در مصاحبه با یک روزنامهنگار آمریکایی و با گفتن این جمله که «سیستم کوبا بیش از این برای ما کار نمیکند»، توفان رسانهای بزرگی به راه انداخت. برادرش رائول کاسترو نیز این مساله را به صورت ضمنی پذیرفته است و خواهان بازتعریف روابط میان دولت، جامعه و افراد بدون گسستن ریسمان سوسیالیسم است. تاکنون این تغییرات دولتی تعریف ویژه یا برچسب و عنوان قانعکنندهای نداشته است. حزب کمونیست کوبا ترجیح میدهد به این مساله به شکلی ایدئولوژیک و با حُسن تعبیر و فراتر از واقعیتهای سیاسی و اقتصادی کشور نگاه کند و آن را «به واقعیت درآوردن مدل اجتماعی و اقتصادی منحصر به فرد کوبا» قلمداد کند. در حال حاضر شاید بتوان کوبا را به عنوان کشوری دارای سیستم دوگانه دولتی-خصوصی با مدلهای متنوع تولید، کسب مالکیت و سرمایهگذاری و در حال حرکت به سمت نوعی دولت رفاه و به رسمیت شناختن آزادیهای فردی بیشتر توصیف کرد که در آن شرکتهای وابسته به دولت نظامی بخشهای استراتژیک و حیاتی اقتصاد را در دست دارند و سیستم تکحزبی هم به حکومت خود ادامه میدهد. قانون جدید مربوط به مهاجرت که در سال جدید اجرایی شد، مثالی بارز از اصلاحات در حال پیشرفت این کشور است. تاکنون و قبل از این قانون دولت کوبا شهروندانش را مجبور میکرد برای مسافرت به خارج از کشور از دولت اجازه رسمی دریافت کنند و پزشکان، دانشمندان، ورزشکاران و دیگر گروهها با موانع دست و پاگیر فراوانی در این زمینه روبهرو بودند. دولت هنوز هم ورود و خروج ورزشکاران حرفهای و نیروهای امنیتی را تحت قوانین مختلف کنترل کرده و حق ممانعت از اعطای پاسپورت به هر کسی به دلیل آنچه مغایرت با امنیت ملی نامیده میشود را برای خود محفوظ نگه داشته است. اما قانون جدید مهاجرت نیاز به اخذ «کارت سفید» برای خروج از کشور را که بسیار پیچیده و پرهزینه بود ، برطرف کرده است. به آنهایی که کشور را به صورت غیرقانونی ترک کردهاند، مانند ناراضیان و مخالفان، اجازه داده شده به میهن برگردند و اجازه اقامت کوباییها در خارج از کشور را از 11 ماه به دو سال افزایش داده است تا این افراد بتوانند بدون از دست دادن و مصادره حساب بانکی، منزل مسکونی و کسب و کار خود، در خارج از کوبا به سر ببرند. اما به نظر نمیرسد کوبا هیچگاه حداقل در کوتاهمدت برنامه و دستورالعملی همانند چین و ویتنام برای آزادسازی بازار داشته باشد. واقعیتهای منحصر به فرد کوبا از نظر اقتصادی، جغرافیایی و جمعیتی (علیالخصوص جمعیت پیر 11 میلیونی این کشور، نزدیکی آن به ایالات متحده آمریکا و نیز ویرانی زیرساختهای فیزیکی این کشور)، کوبا را از دیگر کشورهایی که کمونیسم را رها کردند، جدا میکند. احتمالاً این مساله چندان عجیب و غیرمنتظره نیست که تغییرات مداوم و آهسته در کوبا چندان قابل مقایسه با درخواست تغییرات سریع مندرج در سناریوی خیالی قانون معروف «هلمز بورتون» در سال 1996 نباشد که خواهان انتخابات چندحزبی در کوبا شده و درخواست استرداد سرمایههای ملیشده در دهه 1960 را مطرح کرده بود.
کشوری توسعهنیافته و مشکلاتی با جهان توسعهیافته
اصلاحات در کوبا ممکن است برای بهبود اوضاع شهروندان،
مشکلات اقتصادی و تمایل به مشارکت سیاسی بیشتر، به شکلی ناامیدکننده کُند و
آرام، متناقض و ناکافی باشد. با این وجود این کمبود سرعت نشانه سردرگمی
یا عدم تمایل حکومت به شرطبندی سیاسی درباره آینده کشور نیست. راهحل
رهبران این کشور برای شرایط نامساعد و طولانیمدت کشورشان در گفتوگوها و
مباحثات استراتژیک و چالشهای فکری ظهور و بروز کرده است. چند سال آینده
اما سالهای سختی خواهند بود. همانگونه که معاون رئیسجمهوری و نیز رائول
کاسترو که جدیداً بر مسند قدرت نشسته اشاره کردهاند، کوبا در بحرانها و
مشکلاتی دست و پا میزند که راهحلهای بسیار آسانی دارند. اما آنچه برای
چپ از اهمیت بیشتری برخوردار است، نقش تعیینکنندهای در توسعه کشور دارد.
این معماهای پیچیده را میتوان در این موارد خلاصه کرد: کوبا چگونه
میتواند نسبت به جذب سرمایهگذاری خارجی در بخشهای ضروری خود اقدام کند،
مادامی که حاکمیت سفت و سخت و آهنین خود را حفظ کرده است؟ شهروندان این
کشور تا چه میزان نابرابری را در مواجهه با فرصتهای بهتر و تولید بالاتر
تحمل میکنند؟ و حتی اگر حزب کمونیست کوبا بتواند یک مرحله از مدیریت
همیشگی خود عقب بنشیند، آنگونه که رائول کاسترو اصرار دارد اینگونه شود،
آنگاه رهبران کوبا چگونه میتوانند در بلندمدت فشار و تقاضا برای شفافیت
بیشتر، پاسخگویی عمومی و مشارکت دموکراتیک را مدیریت کنند؟ چنانچه این
مراحل مقدماتی را پشت سر بگذارند، احتمالاً کوبا به حرکت تدریجی خود به سمت
باز شدن بیشتر فضا و جامعهای متکثر حرکت کرده و در عین حال سیاست خارجی
مستقل خود را نیز حفظ میکند.
اصلاحاتی با مشخصههای کوبایی
رائول کاسترو از همان لحظهای که در سال 2006 قدرت را به
صورت موقت به دست گرفت، به شکل صریح و بیپرده درباره وضعیت خطرناک کوبا
سخن گفت. «یا باید دست به اصلاح بزنیم یا غرق شویم». او در سخنرانی عمومی
خود در سال 2010 نیز کوتاه و با کنایه به این مساله اشاره کرد. او بر این
باور است تا زمانی که هاوانا به اصول و باورهای اصلی سیاسی خود چنگ زده
است، مفاهیمی چون تمرکززدایی، پاسخگویی و نهادگرایی تنها میتوانند مسائلی
عادی و قابل بحث باشند نه تابوهایی خطرناک. او به عنوان مثالی از این
باورهای اصلی، به تداوم حزب کمونیست به عنوان بهترین دفاع در برابر یک قرن
دخالتهای آمریکا اشاره میکند. از آنجا که هاوانا در دهه90 تنها به کسب و
کارهای خصوصی بسیار محدودی آن هم از سر اضطرار اجازه فعالیت میداد، دولت
هم اکنون با اطمینان از وجود 50 درصد تولید ناخالص داخلی در دست بخش خصوصی
در طول پنج سال آینده سخن میگوید. چه این ادعا واقعی باشد چه خیر، چنین
اهداف بلندپروازانهای بسیار کمتر 10سال قبل تابوشکنی و غیرمتعارف به حساب
میآیند. پیش از این مشارکت در کسب و کارهای کوچک و مالکیت بر آنها و نیز
شرکت در مراسم سالانه ماه می در مجمع ملی این کشور و به شکل مخفیانه تصویب
شده بود. با این همه کوبا با موانع جدی برای رسیدن به اقتصادی پویا و شاداب
مواجه است. برخلاف چین و ویتنام در ابتدای تلاششان برای ایجاد اصلاحات،
کوبا کشوری توسعهنیافته همراه با مشکلات متعدد با جهان توسعهیافته است.
نهتنها جمعیت آن بسیار پیر است (18 درصد از جمعیت آن بالای 60 سال سن
دارند)، بلکه اقتصاد کشور با شیبی بسیار تند به سمت بخش خدمات متمایل است.
هنگامی که ویتنام نوسازی اقتصادی خود را در سال 1986 شروع کرد، بخش خدمات
حدود 33 درصد از تولید ناخالص داخلی کشور را تشکیل میداد در حالی که سهم
بخشهای تولیدی 67 درصد بود. در مقایسه با ویتنام بخش خدمات تقریباً 75
درصد از تولید ناخالص داخلی این جزیره را تشکیل میدهد که این خود نتیجه
بیش از 20 سال پوسیدگی و رکود صنعتی و میزان بسیار پایین پسانداز و
سرمایهگذاری است. مقامات رسمی کوبا و اقتصاددانان کشور این ضعفهای
ساختاری را پذیرفته و بر نیاز به تقویت صادرات و تزریق تواناییهای بیشتر
به بازار داخلی تاکید دارند.
آخرین قندیل جنگ سرد
در اثنای مرگ هوگو چاوس رئیسجمهور پیشین ونزوئلا و در
حاشیه انتخاب جانشین وی، نیکلاس مادورا، این مساله را روشن کرد که هاوانا
دلایل خاص خود را برای باز کردن راهی به سمت آمریکا دارد. در دهه آخر یا
بیشتر از آن، کوبا برای تامین بخش بزرگی از نیازمندیهای نفتی خود به
کمکهای ونزوئلا وابسته بود و در مقابل گروههای پزشکی کوبایی نیز به
برنامههای اجتماعی هوگو چاوس در آن کشور کمک میکردند. ابهام و سردرگمی
سیاسی در ونزوئلا، خطر اعتماد و تکیه بیش از حد بر یک شریک را به هاوانا
یادآوری کرد. کوبا پیش از این انفکاک خود از این اتحاد را شروع کرده بود.
برزیل خط اعتباری جدیدی برای بازسازی و گسترش پنج فرودگاه در کوبا باز کرده
و اخیراً هم قراردادی امضا کرده که به موجب آن شش هزار پزشک کوبایی برای
پوشش کمبود پزشک در مناطق روستایی برزیل به خدمت گرفته شوند. حتی ایالات
متحده هم به عنوان بازاری حیاتی برای محصولات و خدمات کوبا باقی ماند. در
عرصه سیاسی بهترین راه برای تغییر سیاستهای کوبا پیشقدمی واشنگتن در
اتخاذ رویکردهای جدید در عرصه اقتصادی و دیپلماتیک است. در کوتاهمدت دو
کشور مشکلات ویژه و متعددی برای حل و فصل دارند که شامل چالشهای محیطی و
منطقهای و نیز امنیتی میشود. بسیاری از سیاستها که نیازی به تصویب کنگره
هم ندارند در این مرحله باید از جانب اوباما در پیش گرفته شود و به عنوان
مثال کوبا را از لیست کشورهای حامی تروریسم بیرون آورده و اجازه
سرمایهگذاریهای بیشتری در آن کشور را صادر کند. در سال 1991 میخاییل
گورباچف رئیسجمهور شوروی در مسکو و در کنار وزیر خارجه آمریکا جیمز بیکر
ایستاد و اعلام کرد اتحاد شوروی میلیاردها دلار کمک سالانه خود به کوبا را
قطع میکند. سیا و تحلیلگران آمریکایی بلافاصله پیشگویی کردند که حکومت
کوبا به زودی سقوط کرده و نظام سرمایهداری به آن کشور بازمیگردد. بیش
از 20 سال پس از این واقعه فیدل کاسترو بازنشسته شده و رائول کاستروی
82ساله نخستین سالهای ریاستجمهوری خود را میگذراند. در سال 2018 و
هنگامی که «دیاز کانل» معاون فعلی رئیسجمهوری کوبا قدرت را در دست داشته
باشد، حتی اگر کشور به سیاست رجزخوانی پس از جنگ سرد خود همچنان ادامه دهد،
با این وجود از سوسیالیسم ارتدوکس خود هم دست کشیده است. از نظر
پسماندههای نسل انقلابی کوبا چنین گذار ظریف و آرامی آخرین فرصت برای حفظ
و صورتبندی میراث آنها به حساب میآید. اما برای کوباییهایی که بعد از
1991 به دنیا آمدهاند، سالهای پیش رو احتمالاً حامل تغییراتی است که یک
زندگی فراتر از جهنم محدودیتهای ایدئولوژیک و اقتصادی را که در آن بزرگ
شدهاند برایشان به ارمغان میآورد.
منبع: فارین افر