نگاهی به رویکردهای بین المللی ژنرال دوگل

                 

اشاره: در اواخر ماه می سال 68 و در حالی دانشگاهها در تسخیر شورشیان بود و کارخانه ها توسط کارگران تصاحب شده بود و  بعد از هفته ها تظاهرات و اعتصاب و زد و خورد شدید، احزاب و شخصیتهای کمونیست و سوسیالیست خود را برای به دست گرفتن قدرت آماده می کردند، تنها یک نفر بود که توانست فرانسه را نجات دهد . او قاطعانه نخست وزیر را برکنار کرد و با استفاده از کاریزما و نفوذ کلامش و با ایراد یک سخنرانی تاریخی ورق را برگرداند.  بعد از این بود که پرچم سه رنگ فرانسه جای پرچم‌های سرخ و سیاه را گرفت و هیجان ماه می ۶۸ فروکش کرد.

«شارل دوگل در شهر صنعتی لیل در منطقه فلاندر فرانسه در خانواده‌ای کهن و کاتولیک بدنیا آمد. پدرش هانری دوگل استاد فلسفه و ادبیات در کالج ژزوییت بود. خانواده دوگل سنتگرا، میهن پرست و پایبند مذهب کاتولیک بودند، با این‌حال در حیطه باورهای سیاسی، هانری دوگل مردی مترقی بشمار می‌آمد. او فرزندانش را تشویق می‌کرد تا درباره تاریخ و فلسفه بحث کنند، شارل خیلی زود با تاریخ فرانسه آشنا شد و در ده سالگی تاریخ جنگ‌های صد ساله و یادداشتهای فروسار درباره  قرون وسطا را خواند و بعد به خواندن آثار نیچه، کانت و گوته روی آورد. وقتی که شارل یازده ساله شد، خانواده‌اش به پاریس نقل مکان کردند. او در کالج استانیسلاس در پاریس تحصیل کرد. علاقه او به تاریخ و باورش به عظمت فرانسه باعث شد تا وارد مدرسه نظامی سنت سیر بشود. او در ۱۹۱۲ تنها دو سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول از این مدرسه فارغ‌التحصیل شد. چند سال بعد در زمان جنگ جهانی اول در ارتش مشغول به کار شد و سه بار در جنگهای مختلف مجروح شد. وی حتی یک بار توسط آلمان ها اسیر شد. او پس از جنگ ، وقتی از مرزهای فرانسه بوسیله خط دفاعی رسوخ ناپذیر ماژینو دفاع می شد، استراتژی دفاعی متمرکز را رد کرد. درستی این تئوری در سال 1940، یعنی زمانی که ارتش هیتلر از حصار ماژینو عبور کرده و فرانسه را به تصرف خود درآورد اثبات گردید»        

 

 

ژنرال دوگل به خاطر نقش بی بدیلش در مخوف ترین حادثه قرن بیستم یعنی جنگ جهانی دوم و نیز تاثیرات مهمی که در صحنه سیاسی فرانسه از خود به جای گذاشت، یکی از سیاستمداران آهنین قرن بیستم است که در کنار چهره هایی چون وینستون چرچیل ، فرانکلین روزولت و  بعدها مارگارت تاچر ،کلکسیونی از تاثیرگذاران این قرن را تشکیل می دهند. اما چنین چهره تاثیرگذاری همواره موضوعی برای نزاع تحلیلگران و موافقان و مخالفانش بوده است . در بحبوبه حوادث ما می 1968 در چشم دانشجویان و اغلب روشنفکران دیکتاتوری مستبد جلوه می کرد و بعد از اشغال فرانسه دولت ویشی او را خائن معرفی کرد و گروهی او را ملی گرایی متعصب می دانستند که روند اتحاد کشورهای اروپایی را کند کرده بود. اما ژنرال دوگل تنها به یک چیز می اندیشید و آن اعتلای فرانسه و عبور آن از گرداب حوادث سهمگین قرن بیستم از جمله جنگ جهانی دوم، جنگ الجزایر و هجوم اندیشه های اتوپیایی و ویرانگر بود.

  ناسیونالیست یا جهانگرا ؟

می توان گفت مجموعه حوادثی که در دوران زمامداری وی رخ داد،کاتالیزوری موثر در ایجاد حس ناسیونالیستی بوده و هر زمامداری غیر از او نیز ناگزیر از اتخاذ چنین راه و روشی می شد. بعد از اشغال فرانسه و فرارش به لندن ، پیامی رادیویی برای مردم خواند و در حالی که به شدت میگریست، اظهار داشت که هر اتفاقی هم بیفتد ، مقاومت فرانسه نباید از بین برود. چنین سخنرانی های میهن دوستانه ای بارها ایراد شد و او به رهبر و نماد مقاومت فرانسه تبدیل شد. اما آیا او بعد از جنگ هم این روش را ادامه داد و سیاست های خود را بر ناسیونالیسم و وطن پرستی بنا نمود؟

شواهد نشان می دهد که ناسیونالیسم زمان جنگ ، در سالهای بعد جای خود را به سیاست مشابه دیگری داده بود و آن عدم وابستگی و تبعیت از دو ابرقدرت و حفظ اعتبار فرانسه به عنوان وزنه ای مهم در نظام بین الملل بود. چنین سیاستی با تشکیل شتابان اتحادیه اروپا در زیر سایه سنگین ایالات متحده مخالف بود و خواهان یک اتحادیه اروپا بود که بر اساس نیازها و ظرفیت های کشورهای اروپا بنا شده باشد. بر همین اساس ژنرال دوگل با ورود انگلستان به بازار مشترک و اتحادیه اروپا هم مخالفت کرد چرا که بر این باور بود که سیاستهای انگلستان چندان با معیارهای اروپایی سازگار نیست و به شدت بر تمایلات و گرایشهای آمریکا منطبق است. این مسئله باعث جلب نگاه بسیاری از سیاستمداران جهان سومی شده و دوگل را به عنوان رهبری مستقل و مقتدر بر سر زبان ها انداخت . در ایران بعد از انقلاب پنجاه و هفت نیز ژنرال دوگل به عنوان رهبری مستقل و مخالف سیاستهای یکجانبه آمریکا و انگلیس شناخته می شود و آیت الله خامنه ای هم در یک سخنرانی در نماز جمعه تهران و در مذمت دولت انگلیس به مخالفت های ژنرال دوگل با ورود این کشور به اتحادیه اروپا اشاره کردند. (نماز جمعه تهران 1390/11/14)

شاید بتوان ژاک شیراک رییس جمهور فرانسه و سیاست خارجی او را تا اندازه زیادی ادامه سیاستهای ژنرال دوگل در فرانسه قلمداد کرد. وی نیز در برهه های مختلف تلاش کرد تا از اشتهار اروپا به دنباله روی بی قید و شرط از آمریکا جلوگیری کند و به عنوان نمونه او در جنگ دوم عراق بارها بر مخالفت فرانسه تاکید کرده و در مواردی به شکل لفظی با کسانی چون تونی بلر درگیر شد.

اما آیا در نظام دو قطبی دوران دوگل و در حالی که نجات فرانسه و اروپا از طاعون فاشیسم ، جز با کمک و اراده آمریکا امکانپذیر نبود، سیاست«نه شرقی ، نه غربی» او امکانپذیر و یا عاقلانه بود؟  

«پل رنو  (1966 – 1878 ) آخرین رئیس دولت جمهوری چهارم چنین باوری نداشت. رنو، در تاریخ 4 ژوئن 1940 دوگل را به سمت مشاور وزیر در امور دفاعی ملی منصوب کرده بود. رنو سیاست دوگل را ناممکن و غیر واقع گرایانه می دانست. او آورده است که : « در حالیکه دنیا به دو قسمت تشکیل شده است، دوگل یا به غول آمریکا برخورد می کند یا به غول روسیه. او در لندن در زمان جنگ به این مسئله فکر می کرد.او نخواست بپذیرد که آرمانهای میهن پرستانۀ او که « فقط فرانسه می تواند  در ردیف نخست قرار گیرد» غیر واقعی است. و از آن زمان همیشه این رویا را در سر می پروراند که فرانسه رهبری اروپای غربی را در اختیار گیرد ... » ( لوفیگارو، 29/مارس/ 1964).  فیگارو عقیده رنو  را بدین ترتیب خلاصه می کند: « ژنرال دوگل  بسیار مخالف تشکیل جامعه اروپایی زغال سنگ و فولاد  و پس از آن جامعه دفاعی اروپا   و در نهایت معاهدۀ رم  بود. پل رنو می گوید وقتی شرکای ما در بازار مشترک می خواهند اروپای سیاسی را تشکیل دهند، دوگل آن را در نطفه خفه می کند. » ریشۀ تمامی این ماجراجوئیها می تواند سازش ناپذیری ملی گرایی دوگل باشد. اپوزیسیون راست و چپ ضد ژنرال دوگل گمان می کردند که باید در شخصیت ملی گرایی دوگل علت روانی و ایدئولوژیکی مخالفت وی با ورود انگلیس ( بریتانیای کبیر ) به بازار مشترک را جستجو کرد . مخالفان وی بدین گونه خواست دوگل را برای خارج شدن از ناتو توضیح می دادند. آندره – فرانسوا پونسه  ، دیپلمات و نمایندۀ مخالفان محافظه کار واز طرفداران پیمان آتلانتیک بود. وی در مورخ 16 اکتبر 1964 در روزنامۀ فیگارو می نویسد: « تلاش برای ایجاد یک کنفدراسیون از کشور های متحد با تمدن مشترک به منظور تأمین امنیت شان و تسهیل پیشرفت، در خارج از پیمان آتلانتیک، ناتو و سازمان ملل متحد، محکوم به شکست است و خیال پردازی است.» دوگل شکست می خورد زیرا در رویا های خیال پردازانه و غیر واقعی خود فرو رفته است. مخالفان دست راستی دوگل بر این باور بودند که برای رویارویی با  تهدید کمونیسیم راهی جزنزدیکی به امریکایی ها و ماندن در ناتو وجود نداشت. ازاین دیدگاه  راه سوم یعنی تشکیل قدرتی بین غرب و شرق نوعی دیوانگی سیاسی به شمار می آمد. به همین سبب مطبوعات پاریس دوگل را به باد تمسخر می گیرند و روزنامۀ انتقادی معروف پاریس به نام  کانار آنشن هر هفته مقاله ای با عنوان  « دربار » منتشر می کرد و در آن خودخواهی رئیس جمهور و عقیدۀ افراطی وی مبنی بر فرانسه، محور جهان، را مورد انتقاد شدید قرار می داد. (حجت الله ایوبی ،اطلاعات سیاسی- اقتصادی،279-280)

چنانچه بخواهیم بر اساس گفتارها و مواضع دوگل به قضاوت بنشینیم، به این نتیجه می رسیم که وی خواهان تشکیل اتحادیه اروپایی بوده است که فرانسه در آن نقشی پررنگ در حد و اندازه رهبری این اتحادیه بازی کند و مخالفت های گاه و بیگاهش ناشی از دلهره او از حاشیه ماندن فرانسه بوده است.

«برخلاف پندار مخالفانش، اوبا اتحادیه اروپا سرناسازگاری نداشت، و خواهان اتحاد اروپایی و آشتی فرانسه و آلمان نیز بود.اما او می خواست که کشورش نقش جهانی ایفا کند و فرانسه در کشور های جهان سوم به ویژه در امریکای لاتین حضور داشته باشد. به همین منظور ژنرال در سال 1964 پیروزمندانه به کشورهای آمریکای لاتین سفر کرد تا نشان دهد که  فرانسه نقشی بیش ازاروپا برای خود می شناسد.البته ملی گرایی دوگل دستاویزی برای مخالفان اتحادیه اروپا شده بود .بسیاری از سیاستمداران  فرانسوی به دوگل متوسل می شدند تا به نام دفاع از حاکمیت فرانسه با ساختار اروپایی و معاهدۀ اتحادیۀ اروپا مخالفت کنند. اما واقعیت تاریخی به گونه ای دیگر رقم خورده است. زیرا تاریخ می آموزد که دوگل اگر چه یک ملی گرای واقعی و سرسخت بود ولی از  همکاری های اروپایی همواره پشتیبانی می کرد و حتی با ورود ترکیه به اروپا موافق بود .به همین سبب می توان گفت که ملی گرایی دوگل یک ملی گرایی انزواگرایانه نبود. از دیدگاه دوگل هدف اصلی رویکرد ملی گرایانه اش دراین اصل خلاصه می شد که فرانسه واسطه ای ضروری برای ملت های پس از جنگ بود تا از انقیاد به استقلال و از بی تحرکی به مسئولیت پذیری برسند.او مایل نبود که آمریکا خود را به عنوان قاضی یا ژاندارم جهان مطرح کند. وی در گفتگو با آیزنهاور  رئیس جمهور آمریکا در آوریل 1960، معنای  حس ملی گرایانه خود را اینگونه بیان می کند: فرانسه حق ابتکار عمل را دارد و ایستادگی و استواری فرانسه مسئله ای حیاتی برای قارۀ کهن، برای غرب و برای تمام جهان است.(شارل دوگل، 1970: 102 )دوگل نه تنها مخالف اتحادیه اروپا نبود بلکه ایجاد اروپایی متحد پیش از همه چیز ابتکاری فرانسوی است. او از  تمامی شش کشور بازار مشترک خواسته بود تا  یکی شوند و می خواست تا تفاهم بین دولت ها و اتخاذ تصمیمات با اکثریت قاطع آرا را جایگزین نظام پیشین تصمیم گیری در این شش کشور کند. انگلیس از این اتحادیه بین دولتها جاماند و البته دوگل هم به انگلیسیها روی خوش نشان نداد.  نزدیکی دوگل و آلمان را یاید به حق سنگ بنای اتحایده اروپایی داست. چرا که بدون نزدیکی این دو دوشمن دیرینه اروپا هرگز نمی توانست یکی شدن را آزمون کند. این آشتی فرانسه و آلمان ، فرانسه را به وکیل آلمان که در آن زمان توسط متحدین و اتحاد جماهیر شوروی اشغال شده بود، تبدیل کرد. آلمان پس از جنگ،  علاوه بر اینکه یک غول اقتصادی بود اما از لحاظ سیاسی کوتوله به شمار می رفت. بنابراین  پس از دیدار دوگل و کونرادآدنوور صدر اعظم آلمان در منزل شخصی اش در سپتامبر 1958، این ملی گرایی فرانسوی در زوج فرانسوی ـ آلمانی متبلورشد. نامۀ آدنوورمنتشر شده در گازت دولیژ  مورخ 5 ژانویه 1965 با عنوان « هیچ اتحاد سیاسی بدون فرانسه» تأییدی بر تلاش های دوگل برای رسیدن به اتحادی سیاسی میان دو کشور با احترام به نظرات ملی دو جانبه بود. در این نامه آمده است: «بازار مشترک نه تنها نیازمند سیاستی مشترک در زمینۀ امور مالی ، امور اجتماعی، ارتباطات و انرژی است بلکه مکملی است که دربرگیرنده سیاستی مشترک در مسائل امور خارجه و دفاعی نیز می باشد.(حجت الله ایوبی ،اطلاعات سیاسی -اقتصادی، شماره 279-280)

یکی دیگر از جلوه های استقلال خواهی و تلاش دوگل برای تبدیل شدن به قبله کشورهای جهان سوم، اقدامات و سخنان وی بر علیه جنگ ویتنام و نیز دفاع از فلسطینیان و مخالفت با توسعه طلبی اسراییل بود. این سیاستها تا بدان جا پیش رفت که معدود روشنفکران خارج از اردوگاه چپ در فرانسه را به مخالفت با وی وادار کرد.

ریموند آرون در سال 1968 میلادی کتابی را با عنوان «دوگل، اسرائیل و یهودی‌ها» منتشر کرد در این کتاب او به دوگل انتقاد می کند که سیاستی را در برابر اسرائیل اتخاذ کرده است که برای یهودی‌های فرانسه شوم است. یکسال قبل از این ژنرال دوگل در یک مصاحبه مطبوعاتی از دولت یهود که در رژیم قبلی فرانسه از امتیازات زیادی برخوردار بود ،فاصله گرفت .او اعتقاد داشت که نقش فرانسه در خاورمیانه باید متعادل باشد.در این زمینه  هدف او حفظ تعادل میان احزاب آن زمان بود .همه رئیس‌جمهورهایی که بعد از وی آمدند با هر وابستگی سیاسی تقریبا دیدگاه او را دنبال کردند. نخست‌وزیر سابقش ژرژ پومپیدو، والری ژیسکاردستن اصلاح‌گرا، فرانسوا میتران سوسیالیست و سپس کم و بیش ژاک شیراک گلیست.

 روابط با ایران

سیاستهای مستقل دوگل و عدم تابعیت او از دو ابر قدرت شرق و غرب تا اندازه‏ای مورد توجه محمد رضا پهلوی،شاه ایران،قرار گرفت.
در دورهء زمامداری دوگل روابط ایران و فرانسه به علل سیاسی،اقتصادی،فرهنگی،مسائل منطقه‏ای و نیز موضوعات بین المللی گسترش یافت و به سفر دوگل به ایران در سال 1963 انجامید.سیاست مستقل ملی‏ فرانسه و افزایش اهمیت خاورمیانه برای فرانسه و پیگیری سیاست نسبتا مستقل از سوی شاه،از دلایل دیگر این گسترش این مناسبات بود. .( فصلنامه تاریخ روابط خارجی ، شماره 22 ، صفحه 122)

پیش از این هم با تشکیل حکومت موقت جمهوری فرانسه توسط ژنرال دوگل در خرداد 1333/ژوئن 1944در الجزایر،دولت ایران یکی از نخستین دولتهایی بود که حکومت موقت او را به رسمیت‏ شناخت و پس از ورود دوگل به پاریس در اوت همان سال،سفارت ایران نیز به پاریس منتقل‏ شد.ژنرال دوگل در دسامبر 1944 هنگامی که برای انعقاد قرارداد راهی مسکو بود،در تهران برای‏ نخستین بار با محمد رضا شاه دیدار کرد.این دیدار زمینهء یک دوستی طولانی میان آن دو را فراهم‏ ساخت.
روابط دوستانهء دو کشور از آغاز جمهوری پنجم در فرانسه(در 4 اکتبر 1958)که ژنرال‏ دوگل زمام امور را دوباره از 8 ژانویهء 1959 به دست گرفت،تحکیم و تا پایان دورهء وی،یعنی‏ 28 آوریل 1969 ادامه یافت.در جمهوری پنجم هم‏زمان با افزایش چشمگیر روابط دیپلماتیک، پیوندهای اقتصادی و فرهنگی نیز گسترش یافت.( همان ، 127)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد