این مقاله از میلتون فریدمن را در تاریخ 5 مهر 1393 برای روزنامه تعادل ترجمه کردم. (لینک).
اتفاقی جانبی در سفر پیشین من به چین رخ داد که هم تاثیر زیادی بر من گذاشت و هم درک وسیعی در این باره به من داد که انسانهای جدا از هم ، موسسات و نهادهای اقتصادی متفاوت از هم دارند . این درک و فهم جدید باعث پی بردن ِبیش از پیش به اهمیت اصول بنیادینی شد که همه ی ما به راحتی به آنها به خاطر خو گرفتن و عادت بی توجهی می کنیم. این اتفاق زمانی بود که من و همسرم با معاون یکی از وزارتخانه های دولتی چین که قبلا برای مدت کوتاهی برای مشاهده اقتصاد امریکا به ایالات متحده آمده بود، قرار نهار داشتیم. میزبان ما از ما خواست تا در یافتن فردی مناسب برای ملاقات با او ، وی را کمک کنیم .
اولین سوال او این بود ، « چه کسی در ایالات متحده مسئول توزیع کالا است » ؟ با این سوال من و همسرم بسیار جا خوردیم. بعید می دانم که کسی در ایالات متحده، هرچقدر هم در مورد اقتصاد کم اطلاع باشد، حتی در مورد این سوال، فکر بکند. با این حال، برای شهروند کشوری که دارای اقتصاد سوسیالیستی بوده است، چنین سوالی کاملا طبیعی به نظر می آید. او به این گونه شرایط اقتصادی که شخصی تصمیم می گیرد چه کسی از چه کسی کالا دریافت کند یا چه کسی چه کالایی یا چه دستمزدی از چه شخصی دریافت کند، عادت کرده است.
ادامه مطلب ...
این یادداشت را در تاریخ 6/7/1393 برای روزنامه ابتکار نوشتم . (لینک)
به نظر میرسد که «بحران ناکارآمدی» پاشنه آشیل دموکراسیها و حکومتهای نوپای لیبرال و نیمه لیبرال به حساب میآید و این نکته در بررسی موجهای فراز و فرود دموکراسی به وضوح خودنمایی میکند. به عبارت دیگر، کار آمدی و حُسن مدیریت احزاب و دولتهای اقتدارگرا در نهایت به تداوم و ثبات آنها منجر شده و افکار عمومی را به سمت مخالفت با ایدههای دموکراسی خواهانه اما ناکارآمد سوق میدهد.این مسئله بعد از بحران مالی بزرگی که در سال 2008 غرب و اقتصادهای بزرگ را زمینگیر کرد، مصداقهای بیشتری یافته و بر کوسِ ناکارآمدیِ لیبرال دموکراسی غربی کوفته است.درگیر شدن غرب با بحران مالی و افزایش اعتراضات اجتماعی زمینه را برای عرض اندام کشورهایی چون روسیه با حکومتهای شبه دموکراسی فراهم ساخته است. این پدیده در کشورهایی که از توان اقتصادی مناسبی برخوردارند و سیستم دولتی در برآوردن خواستههای عمومی موفق عمل میکند، منجر به ظهور گونه ای از حکمرانی اقتدارگرا میشود که نیاز به هویتی مشخص و متمایز از حکومتهای توسعه گرا دارد که بر مدار توسعه غربیی در حرکتند. از این رو به منظور ایجاد هویت مستقل، به تقابل با رقیبی خودساخته به نام غرب یا دموکراسی و یا لیبرالیسم روی میآوردند.
ادامه مطلب ...