حقوق بشر، حقوق جهانشمول

این یادداشت را در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۶ برای سایت آفتاب نوشتم .

اساس این نوشتار ، دفاع از جهانشمولی حقوق بشر و پافشاری بر این مدعاست که این مقوله فارغ از هر نوع فرهنگ ، مذهب و سیاست ، حق تفکیک ناپذیر نوع انسان در جهان است وهر گونه خدشه و یا تعریف و خط کشی برای آن بر مبنای دین و فرهنگ و ایدئولوژی و ... جفایی جبران ناپذیر و ظلمی بزرگ در حق بشریت است.

 

برای درک مفهوم حقوق بشر باید به گونه ای تعریف و نگاه به انسان برسیم که این نگاه و تعریف ما ازمبانی انتزاعی و آرمانگرایانه فاصله گرفته و بر واقعیت های ملموس و تجربی استوار باشد. نگارنده بر این باور است که غالب ایدئولوژیها و گفتمانهایی که در دوران مدرن پا به عرصه وجود نهادند و نیز بیشتر باورهای کلاسیک، در تعریف انسان راه به آرمانگرایی برده و در دام تخیلات موهوم گرفتار آمده اند.چرا که انسان پیش از هر چیز موجودی زنده است که ملزومات زیستی و فیزیولوژیک مختص به خود را داشته و بیش از هر ایده و اندیشه ای ،این ویژگی مهم و بنیادین را باید مبنای تعریف انسان و تصمیم گیری در مورد وی قرار داد.این ویژگی که در لیبرالیسم کلاسیک و تفکر مدرن با نام حقوق طبیعی پا به عرصه گذاشت، در فلسفه یونان باستان هم ریشه داشته است . 

اساس این باور بر این فرض استوار است که انسانها دارای ویژگیهایی مشترک هستند که این ویژگیها قبل از اینکه محصول دین ، فرهنگ و یا تصمیم گیری خاصی باشند، ریشه در ویژگیهای انسان به مثابه موجودی فرا تاریخی و فرامذهبی دارد و نمی توان این شاخصه ها را در هیچ دورانی و با هیچ استدلالی از انسان گرفت.

حقوق بشر متکی بر جهانشمول گرایی اخلاقی و باور به وجود یک جامعه ی جهانی است که تمامی انسان ها را در بر می گیرد. جهانشمول گرایی اخلاقی قائل به وجود حقایقی اخلاقی است که به طور عقلانی قابل تشخیص اند و فراسوی تاریخ و فرهنگ قرار دارند. معمولاً منشاء دیدگاه جهانشمول گرایی اخلاقی در اروپا را به نوشته های ارسطو و رواقیون نسبت می دهند.به این ترتیب حقوق طبیعی حقوقی شمرده شدند که افراد، مستقل از جامعه و سیاست، دارا هستند. یعنی حقوق طبیعی فارغ از اینکه آیا قانون گزار یا مجلسی آنها را به رسمیت شناخته باشد یا نه، دارای اعتبار غایی شمرده شدند. شارح اصلی این دیدگاه، فیلسوف قرن هفدهم جان لاک است که استدلال های عمده اش را در کتاب دو رساله درباب دولت (1688) بیان نمود. اساس استدلال لاک این مدعاست این حقوق طبیعی، مستقل از ساختار هر جامعه ی سیاسی و مقدم بر آن می باشند. لاک استدلال کرد که حقوق طبیعی از قانون طبیعی ناشی شده اند. و منشاء قانون طبیعی خداست. تشخیص دقیق اراده ی الهی، یک قانون اخلاقی پیش روی ما می نهد که دارای مرجعیت غایی است. همگی ما ذاتاً در مقابل خدا وظیفه ی صیانت از نفس را داریم. برای ادای موفقیت آمیز این وظیفه نباید حیات و آزادی فرد، و نیز آنچه که لاک وسایط ایجابیِ ابتداییِ صیانت نفس می خواند، یعنی مالکیت خصوصی، تهدید شود.(1).

در قرن بیستم مقوله حقوق بشر نفوذ و سیطره خود را بر حیات اجتماعی و سیاسی انسان گسترد به گونه ای که کمتر کسی در باب این نکته که حقوق بشر امری بسیار مهم و الزامی در زندگی انسان است ،قائل به مناقشه بود. لیکن آنچه که قرن بیستم را تبدیل به یکی از تاریک ترین ادوار تاریخی از جهت نقض حقوق بشر کرد و فجایع بزرگی چون نسل کشی را به وجود آورد و آشویتس و هولوکاست را در کارنامه خود ثبت کرد، همانا برداشت های آرمانگرایانه و ایدئولوژیک از انسان و مقوله حقوق بشر بود که هنوز هم هراس از این انتزاعیات و سوار شدن بر امواج تخیل در قالبهایی چون ملت گرایی ، ضدیت با سرمایه داری،تلاش برای دنیای بهتر،تعالی و عروج انسان ودیگر اوهامی که اذهان عده ای از روشنفکران و سیاستمداران را تسخیر کرده است، انسان مدرن را تهدید می کند.

پایان جنگ دوم جهانی و شوک بزرگی که دنیا را به سختی تکان داده و از خواب بیدار کرد، عاملی موثر بود تا انسان را به اندیشه در باره حقوق بشر و صلح وادار کند و اعلامیه جهانی حقوق بشر که اقدامی بسیار بزرگ و تاریخی در این زمینه بود، یکی از ابتکاراتی بود که توانست سهم بزرگی در نهادینه کردن حقوق بشر و ایجاد عرف بین المللی در دفاع از این حقوق ایفا کند.این اعلامیه به همراه میثاق ها و اعلامیه های بعد از آن دستاوردی تاریخی برای نوع بشر بود که قرابت بسیار زیادی با حقوق طبیعی و ذاتی انسان دارد و به جرات می توان گفت که هیچ انسانی با هیچ مذهب و عقیده ای را نمی توان یافت که با مفاد این اعلامیه موافق نباشد اما مخالفت تنها از جانب حکومتهای توتالیتر، دیکتاتورها و ایدئولوگها و خیالپردازان اجتماعی است که نگاه بنیادین حقوق بشر به انسان و ویژگیها و نیازهایش آنها را عذاب داده و به مخالفت با حقوق بشر و یا تحریف انحرافی آن می کشاند.

پیش‌نویس اعلامیه جهانی با اینکه محصول اهداف جنگ متفقین بوده ، اما در کمیته‌ای با پیشینه های متفاوت فرهنگی و جغرافیایی شکل گرفت. سهم عمده آن بر دوش نمایندگان هندوستان، چین و لبنان بود و همچنین با مشارکت نمایندگان شیلی، ایران و مصر صورت پذیرفت. بسیاری از کشورهای آسیایی و افریقایی در آن مرحله از استقلال بی‌بهره بودند. اما از مجمع عمومی متشکل از ۵۶ کشور، ۱۴ عضو از آسیا، چهار عضو از افریقا و ۲۰ عضو از امریکای لاتین شرکت داشتند. اعضای کمونیستی که رأی ممتنع دادند با مفاد مربوط به آزادی فردی موافقت کرده بودند، هراس آنها از جانبداری اعلامیه از دمکراسی بود. (به همین دلیل، برای ارضای آنها به این کلمه فقط یک بار، آن هم در ماده ۲۹ اشاره می‌شود). بنابراین، انتقادات مطروحه طی دهه‌های بعد مبنی بر اینکه اعلامیه جهانی صرفاً ارزشهای لیبرال غربی را تجسم می‌بخشد به لحاظ تاریخی چندان ارزشی ندارند.(2)

این انتقادات البته به شکلی بسیار روشن و رسواکننده از جانب دو گروه مطرح می شود. گروه اول مدافعان جهان قدیم و پاسداران سنت است که برداشت و تاویلی بسیار ارتدوکس از مذهب را به پیروان خود عرضه می کنند. این گروه بیش از هر چیز از تهدید آموزه های مذهبی توسط " قانون" مدرن و منسوخ شدن کارکرد های مذهب در اداره امور انسان ها در هراسند.در نتیجه در تلاشند تا پیروان خود را از شمولیت این قوانین خارج سازند چرا که آن را ساخته و پرداخته اندیشه مدرن می دانند و طبیعی بودن این حقوق را انکار می کنند.خطر زیادی از جانب این افراد ،حقوق بشر را تهدید نمی کند و رفرمیست های مذهبی خود در جدالهای مذهبی در ادیان مختلف، در حال عقب راندن این گروه هستند.

اما گروه دوم که بسیار خطرناک تر از گروه اول هستند ، ایدئولوگهایی هستند که ایدئولوژی آنها در دنیای مدرن و بر اساس درک ناقص و مثله شده از مدرنیسم شکل گرفته و بستر افکار و اندیشه های آنها منطقه وسیعی از سپهر اندیشه از بنیادگرایی اسلامی تا مارکسیسم و تفکرات منحط و آرمانگرایانه چپ و نیز ملی گرایی افراطی و نژادپرستی را در زیر لوای خود جمع کرده و به قربانی کردن انسان در پای" توهم و آرمان"علاقه عجیبی دارد.فدا شدن و فداکردن ، شهید شدن و شهید کردن و دیگر کلمات اینچنینی ،دایره واژگانی و منظومه ذهنی این گروه ها را تشکیل می دهد و در چنین فضاهایی است که کشتن بیگناهان و کوره های آدم سوزی و استفاده از نوجوانان به عنوان بمب های انسانی و ... با مفاهیم خوش آب و رنگی چون پیروزی بر دشمن ، شهادت ، دفاع از خاک و ناموس و... توجیه شده به شکلی عادی جلوه می کند.

از آنجایی که ایدئولوژیها به جای همراهی با مقوله های جهانی سعی در شکل دادن کل جهان بر اساس آموزه های خود دارند، و هر پدیده ای را تبدیل به مصداقی از آرمان های خود می کنند، و از آنجایی که در مورد مقوله حقوق بشر قادر به انجام این کار نیستند، سعی در مخالفت با حقوق جهانشمول انسانی دارشته و در پی طرح ریزی همین حقوق در قالب جدید و بر اساس آموزه های خود دارند و این همان نکته ای است که در بالا به آن اشاره شد ، یعنی تلاش برای تبدیل همه عرصه های زندگی –حتی حقوق ذاتی و طبیعی انسان به عنوان موجودی زنده- به مصادیقی بارز از تفکرات ایدئولوژیک خود. صداهای مخالفی که این روزها و سالها از دهان دیکتاتورها و حکومتهای ایدئولوژیک مبنی بر غربی بودن یا لیبرالی بودن حقوق بشر می شنویم ، تفسیری جز این ندارد.

کوفی عنان دبیر کل پیشین سازمان ملل در پاسخ به سوالی در مورد جهانشمولی حقوق بشر می گوید: 

"فکر میکنم که از جهانشمولی حقوق بشر بارها سوال شده است. اجازه دهید صحبت خود را با این سخن آغاز کنم که پیش نویس اعلامیه جهانی حقوق بشر از سوی گروه منحصر به فردی از اندیشمندان تهیه شد که متعلق به تمام فرهنگها بودند و اکثر آنها از کشورهای غیر غربی بودند. این سخن که حقوق بشر را فرهنگ غرب تحمیل کرده، من شخصا آنرا بسیار توهین آمیز می یابم. توهین به عشق به کرامت و عشق به آزادی فردی که در قلب هر فرد آفریقایی، آسیایی، امریکای لاتین، امریکایی و اروپایی وجود دارد. حقوق بشر فطری است و در هر شخصی به طور ذاتی وجود دارد. این حقوق به این بستگی ندارند که چه حکومتی آنها را به شما میدهد یا نمی دهد. حقوق بشر در تمام ادیان بزرگ ریشه دارد. شما از هر کیش و آیینی که باشید، اگر به کتب مذهبی خود مراجعه کنید، در می یابید که به شما یاد میدهد تا بردبار ]مخالف پذیر [ باشید، عادل باشید، منصف باشید، ... در نتیجه حقوق بشر در مورد تحمل مخالف است، احترام به افراد دیگر، احترام به گوناگونی و تنوع و احترام به ادیانی که دیگران آنها را مقدس می دانند. و من فکر می کنم که وقتی به حقوق بشر بنگرید و واقعا آن را تجزیه و تحلیل کنید، به طور اساسی تمام این ادعاها که ]از جمله ادعا میشود که[ حقوق بشر تحمیل میشود، این حقوق با فرهنگ ما تعارض دارند، ]اشتباه هستند[ و من آنها را نمیپذیرم.( 3)


پی نوشتها :
1- آندرو فاگان- مبانی فلسفی حقوق بشر-ترجمه امیر غلامی-به نقل ازسایت بنیاد عبدالرحمن برومند.
2- جی رابرتسون-جنایت علیه بشریت. جفری رابرتسون حقوقدان انگلیسی و استاد حقوق بشر است. وی با سازمان عفو بین الملل همکاری داشته و هئیت های اعزامی از طرف این سازمان را به افریقای جنوبی و ویتنام سرپرستی نموده است. این کتاب در سال ۱۹۹۹ توسط نیویورک پرس منتشر شد.
3- این سخنان در جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان دانشگاه برکلی در 20 آوریل 1998 ابراز شده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد