خیزش «پوتینیسم»

این یادداشت فرید زکریا در واشنگتن پست را در تاریخ سوم شهریور 93 برای روزنامه اعتماد ترجمه کردم .
هنگامی که جنگ سرد به پایان رسید، کشور مجارستان جایگاه ویژه‌یی در جریان انقلاب‌های 1989 را به خود اختصاص داده بود. این کشور نخستین کشور از اقمار شوروی بود که کمونیسم را رها کرده و لیبرال دموکراسی را در آغوش کشید. این کشور امروز بار دیگر پیشتاز شده و نخستین کشور اروپایی است که دست به تقبیح دموکراسی زده و از آن فاصله می‌گیرد. همزمان خود را با سیستم جدیدی سازگار می‌کند و ارزش‌هایی را نهادینه می‌کند که بهترین مصداق آنها روسیه تحت حکومت ولادمیر پوتین است اما این ارزش‌ها به همان اندازه که در روسیه وجود دارد، در کشورهای دیگر نیز بازتاب دارند.
  
 «ویکتور اوربان» نخست‌وزیر مجارستان در یک سخنرانی مهم در هفته گذشته اظهار داشت که کشورش مصمم به تاسیس یک فرم و مدل سیاسی جدید از لیبرال دموکراسی است. این حرف برای من مهم جلوه کرد چرا که در سال 1997 مقاله‌یی در «فارین افرز» نوشتم و در آن از اصطلاح مشابهی برای توصیف یک گرایش خطرناک استفاده کردم. در چنین حالتی، دولت‌های دموکراتیک و البته اغلب پوپولیست، از اختیارات خود برای تحدید حقوق فردی استفاده می‌کنند و مابین قدرت خود و نقش و حاکمیت قانون تفکیک قایل می‌شوند. اما هرگز تصور نمی‌کردم که یک رهبر مردمی حداقل در اروپا، چنین روشی را به عنوان نماد افتخار اعلام کند. «اوربان» دراین‌باره همچنین گفت: امروزه اغلب مباحث مطرح در حوزه اندیشه و تفکر در تلاش برای فهم این نکته هستند که چگونه سیستم‌هایی که غربی نیستند، لیبرال نیستند، لیبرال دموکراسی نیستند و شاید حتی دموکراسی هم نیستند، با این وجود می‌توانند ملت‌های خود را به موفقیت و کامیابی برسانند. از نظر او جهان در سال 2008 و به دنبال آنچه وی «فروپاشی عظیم اقتصادی غرب» می‌نامد، به شکلی بنیادین دچار دگرگونی شده است. استدلال او این است که از آن زمان به بعد قدرت امریکا رو به زوال بوده و ارزش‌های لیبرالی در «فساد وخشونت» خلاصه شده است. اروپای غربی نیز به سرزمین سیستم‌های دولت رفاهی تبدیل شده و کشورهایی چون روسیه، ترکیه، سنگاپور، چین و هند در نقش الگوهای لیبرال آینده ظاهر خواهند شد.

از کنار این لیست عجیب که به هند هم اشاره کرده بگذریم. کنش‌ها و اقدامات چند سال گذشته اوربان ثابت می‌کند که مدل مورد نظر او روسیه تحت حاکمیت پوتین است. اوربان الگویی را در مجارستان وضع و اجرا کرده است که بهترین توصیف برای آن واژه «پوتینیسم» است. برای فهم این اصطلاح ناچاریم به عقب برگشته و به بنیانگذار آن بپردازیم. زمانی که وی در سال 2000 به قدرت رسید، محکم و استوار، باهوش، مدیری شایسته و خلاصه اینکه فردی به نظر می‌رسید که ثبات را به روسیه برگردانده است. (روسیه‌یی که درگیر هرج و مرج داخلی، رکود اقتصادی و ناتوانی در بازپرداخت بدهی‌های خود بود.) او به دنبال برگرداندن روسیه به جامعه جهانی بود و از واشنگتن تقاضا می‌کرد تا این کشور را در پیوستن به سازمان تجارت جهانی و حتی ناتو یاری دهد و خواهان ایجاد روابط خوب با غرب بود. دولتمردان وی متشکل از تکنوکرات‌ها و در حقیقت لیبرال‌های غربگرا بودند که در تجارت و ایجاد بازار آزاد متبحر بودند.

با این وجود پوتین بعد از مدتی نظم مورد نظر خود را در قالب برنامه‌های توسعه پر‌سر‌و‌صدا و به مدد چهار برابر شدن قیمت نفت در روسیه ایجاد کرد. او دست به تاسیس یک سیستم سرکوب و کنترل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زد تا بتواند بقای قدرت خود را تضمین کند. همزمان با سرکوب نیروهای اپوزیسیون به خصوص در انتخابات پارلمانی سال 2011، پوتین به این نتیجه رسید که برای شکست مخالفانش به چیزی بیش از یک نیروی سرکوب بی‌رحم نیاز دارد. او محتاج یک ایدئولوژی قدرت بود و برای این منظور دست به ایراد سخنرانی‌هایی زد، قوانینی را از تصویب گذراند و دفتر کارش را به مکانی برای نشان دادن پایبندی خود به مجموعه‌یی از ارزش‌ها تبدیل کرد.عناصر اصلی «پوتینیسم» عبارتند از ناسیونالیسم، مذهب، محافظه‌کاری اجتماعی، سرمایه‌داری دولتی، تسلط و کنترل دولت بر رسانه‌ها. همه این موارد به نوعی متفاوت از ارزش‌های مدرن غربی چون حقوق فرد، تساهل، جهان‌گرایی و... بوده یا مخالف با این ارزش‌هاست. این یک باور اشتباه است که فکر کنیم ایدئولوژی پوتین باعث محبوبیت او شده است، چرا که وی پیش از این هم محبوب بود اما این ایدئولوژی باعث تداوم محبوبیت و پوپولیسم پوتین شده است. اوربان هم در این زمینه دنباله‌روی پوتین شده تا جایی که استقلال دستگاه قضایی را کاهش داده، حقوق فردی را محدود کرده، درباره گروه‌های قومی سخنرانی‌های ناسیونالیستی ایراد کرده و رسانه‌ها را در تنگنا قرار داده است. روش‌های کنترل نیز اغلب پیچیده‌تر و ماهرانه‌تر از روش‌های سانسور قدیمی است. مجارستان اخیرا اعلام کرد که 40درصد از عواید آگهی‌های تبلیغاتی رسانه‌ها باید به عنوان مالیات دریافت شود و ظاهرا هدف از این کار ورشکست کردن تنها تلویزیون مستقل این کشور است. اگر به گوشه و کنار جهان نگاه کنید، کشورهای دیگری هستند که درون‌مایه عناصر پوتینیسم را پذیرفته و اجرا می‌کنند. ترکیه تحت حاکمیت اردوغان دست از طرح‌های رفرمیستی خود برداشته و به سمت محافظه‌کاری اجتماعی بیشتر، اسلام‌گرایی و ناسیونالیسم پررنگ حرکت می‌کند. اردوغان همچنین از روش‌های زیرکانه‌هایی برای کنترل و بی‌خاصیت کردن رسانه‌ها استفاده می‌کند. بسیاری از رهبران راستگرای اروپا مثلا در فرانسه، هلند و حتی انگلستان به شکلی آشکار پوتین و روش‌های وی را ستایش می‌کنند. موفقیت و پیروزی «پوتینیسم» تا اندازه زیادی به موفقیت پوتین و روسیه تحت سلطه وی بستگی دارد. اگر روسیه در مساله اوکراین پیروز شود و بتواند این کشور را به کشوری در حلقه مسکو برگرداند، آنگاه به‌مثابه یک پیروز ظاهر می‌شود. اما از سوی دیگر چنانچه اوکراین بتواند خارج از حلقه روسیه به کامیابی و موفقیت برسد و اقتصاد روسیه به ضعف و شکنندگی خود ادامه دهد، پوتین باید خود را به عنوان رهبر یک کشور منزوی و خارج از جامعه جهانی و متکی بر درآمد نفت تصور کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد